این قفس مال کیه؟

ساخت وبلاگ

سر صبح بود و توی باغ وحش، حیوانات در حال استراحت بودند و آروم با هم حرف می زدند.

فیل گفت این قفس خالی که تازه آوردن برای کیه؟ گوزن کمی فکر کرد و گفت حتما برای یک حیوون خیلی بزرگه ، چون قفسش از قفس من بزرگتره.

خرس گفت ولی هر کی باشه من ازش بزرگترم اینو یادتون بمونه. شیر غرشی کرد و گفت: ای بابا چقدر حرف می زنید. ساکت باشید بذارید یه ساعت بخوابم. از صبح، تماشاچیا خیلی خسته ام کردند.

حیواناتناگهان در باغ وحش باز شد و آدمها با یه حیوون جدید اومدن داخل،اونا یه زرافه با خودشون آورده بودن. زرافه وارد قفس خالی شد. نگاهی به خرس و شیر و گوزن و فیل انداخت و لبخند کوچیکی روی لباش نقش بست.

فیل از دیدن زرافه خوشحال شد. چون زرافه حیوان بی آزاری بود. خرس از دیدن زرافه خوشحال شد چون می دونست که زور خودش از زرافه بیشتره. شیر از دیدن زرافه خوشحال شد چون می دونست زرافه با گردن بلندش توجه تماشاچیا رو بیشتر به خودش جلب می کنه و اون بیشتر می تونه استراحت کنه.

اما گوزن از زرافه خوشش نیومد. اون با خودش فکر کرد زرافه ممکنه با بقیه انقدر دوست بشه که دیگه کسی به اون توجه نکنه.

حیوانات مختلف در باغ وحش

گوزن، مدتی با زرافه بد رفتاری کرد، اما گاهی وقتها مجبور می شد با زرافه حرف بزنه و همیشه زرافه جواب اون رو با لبخند و مهربونی می داد. گاهی وقتها از غذای زرافه می خورد و گاهی وقتها تو قفس زرافه می رفت و با او بازی می کرد...

گوزن بعد از یکی دو هفته فهمید حالا دیگه با زرافه دوست شده. اون بعدها متوجه شد اگر حسادت نداشته باشه، با هر کسی می تونه دوست بشه. حتی اگه از اون قشنگتر و بزرگتر باشن.

شیر و فیل و گوزن با رفتار مهربون زرافه متوجه شدند،مهم نیست که دیگران از تو قشنگ تر یا بزرگ تر و قوی تر باشند...چیزی که می مونه دوستی و مهربون بودن و کمک به هم دیگه است...

موضوع پیشنهادی :داستان مذهبی داستان های پیامبران

داستان پیشنهادی :اگر پروانه ی توی شیشه بودی... داستان کوتاه انسان بزرگ...

ما را در سایت داستان کوتاه انسان بزرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dastanamozande بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 29 فروردين 1403 ساعت: 17:14